در حال بارگذاری ...
...

متن"تراژدی تردید" اساساً نمایشنامه نیست، بلکه نوعی دیالوگ نویسی توصیفی است و همان طور که قبلاً اشاره شد، از یک"وصف الحال" فراتر نمی‌رود. همزمان سایر اجزا و عناصر نمایشنامه نادیده گرفته شده و در نتیجه، تماشاگر هرگز نمی‌فهمد که اصل واقعه چگونه بوده است؛ مگر آن که از پس زمینه‌های ذهنی خودش کمک بگیرد.

متن"تراژدی تردید" اساساً نمایشنامه نیست، بلکه نوعی دیالوگ نویسی توصیفی است و همان طور که قبلاً اشاره شد، از یک"وصف الحال" فراتر نمی‌رود. همزمان سایر اجزا و عناصر نمایشنامه نادیده گرفته شده و در نتیجه، تماشاگر هرگز نمی‌فهمد که اصل واقعه چگونه بوده است؛ مگر آن که از پس زمینه‌های ذهنی خودش کمک بگیرد.

حسن پارسایی:
واژه‌های"نمایش" و"نمایشنامه" بیانگر آن است که آن چه روی صحنه می‌آید باید از گفتار صرف فراتر برود و در نهایت، برون نما و از یک شاکله معنادار برخوردار باشد، وگرنه چیزی جز"حرف زدن" یا"دکلمه کردن" نیست. کلام همیشه و به خودی خود سبب کنش مندی نمی‌شود، مگر آن که ناشی از یک حادثه درونی یا بیرونی و یا برآمده از یک موقعیت عینی مهم یا تنش‌زا باشد. در نمایش"تراژدی تردید" به نویسندگی و کارگردانی رضا صابری، ما فقط شاهد"دیالوگ گویی" هستیم.
نویسنده، پرسوناژها را براساس نوعی"خود اظهاری" طرح ریزی کرده است. در نتیجه همه چیز به دیالوگ مرتبط است.دیالوگ‌ها هم به جای آن که واقعه کربلا را درونی کنند یا به طور عینی تشریک عملی و واقعی پرسوناژها را در واقعه بنمایانند و همزمان نیز تماشاگر را به درون داستان نمایش بکشند، صرفاً اشاره‌وار به واقعه می‌پردازند و بیشتر بیانگر حالات شخصی یا به عبارتی"وصف الحال" خود پرسوناژها هستند. در نتیجه کاربری‌شان برای"دکلمه کردن" مناسب‌تر است؛ در اجرای نمایش هم شباهت"دیالوگ گویی" پرسوناژها به"دکلمه کردن" کاملاً مشهود است. در هیچ نمایشنامه‌ای یک پرسوناژ صرفاً با آن چه خودش در مورد خودش بیان می‌کند، شخصیت‌پردازی نمی‌شود؛ مگر آن که این ویژگی یک شاخصه جنبی به حساب بیاید و بقیه دیالوگ‌های او بیانگر واکنش‌های درونی، عاطفی و ذهنی او در برابر دیگران و مخصوصاً یک حادثه عینی باشند. در نمایش"تراژدی تردید" به نویسندگی و کارگردانی رضا صابری،‌ به واقعه کربلا فقط اشاره می‌شود و این اشاره صرف، به هیچ وجه حادثه نمایشی به شمار نمی‌رود. متن، روایتگر هیچ داستان نمایشی نیست. رضا صابری سعی کرده با استفاده از پارچه سبز، به گونه‌ای مفاهیم، اتفاقات یا اندیشه‌ها و اعتقادات را تمثیلی کند، اما یک تکه پارچه سبز که بسیار هم به کار گرفته می‌شود، نمی‌تواند جامعیت موضوع و حادثه را بیان کند. ضمن آن که میزانسن‌ها طوری هستند که فقط سلیقه کارگردان را به نمایش می‌گذارند و چیز مهمی را برون نمایی نمی‌کنند. از این لحاظ، نمایش ضعیف و نارسا و تأکید آن کاملاً معطوف به"گفتار" است.
صحنه افزارهای مهمی در صحنه وجود ندارد. نقش ماهی در عمق صحنه که ظاهراً به عنوان تمثیلی برای موقعیت"حُر" به کار گرفته شده، هرگز تبدیل به تمثیل نمی‌شود و بسیار تزئینی است و همزمان شاکله‌ نمایش را که به حادثه واقعی کربلا اشاره دارد، تا حدی انتزاعی کرده است. متن به"حُر" میدان داده تا پرسوناژ محوری نمایش باشد؛ بی آن که کاری کارستان از او سر بزند، فقط عبارات موزون و غیر موزون را دکلمه می‌کند. بازیگر نقش"حُر"(حامد یزدی) دیالوگ‌های توصیفی را که فقط برای دکلمه کردن مناسبت هستند، خوب دکلمه می‌کند. ژست‌ها و فیگورهای نمایشی مناسبی هم دارد، اما به علت ضعف متن، پرسوناژ"حُر" هرگز شخصیت‌پردازی نمی‌شود.
متن"تراژدی تردید" اساساً نمایشنامه نیست، بلکه نوعی دیالوگ نویسی توصیفی است و همان طور که قبلاً اشاره شد، از یک"وصف الحال" فراتر نمی‌رود. همزمان سایر اجزا و عناصر نمایشنامه نادیده گرفته شده و در نتیجه، تماشاگر هرگز نمی‌فهمد که اصل واقعه چگونه بوده است؛ مگر آن که از پس زمینه‌های ذهنی خودش کمک بگیرد.
چرا چنین عارضه‌ای رخ نموده است؟ جواب آن است که رویکرد نویسنده به موضوع به شکل یک سویه‌ای عاطفی و اخلاقی است و کاری به کندوکاو و آنالیز موقعیت و پرسوناژها ندارد. نکته مهم دیگر آن که فقط اسم پرسوناژها و آشنایی تماشاگر با این اسم‌ها سبب می‌شود ‌در مورد این که پرسوناژها کی هستند و از کجا می‌آیند، زیاد پی جویی نکند؛ وگرنه نمایش در این خصوص اطلاعات کافی ندارد. ضمناً به زمان و مکان نمایش هم اشاره نشده و همه چیز کلی است؛ یعنی به طرح یا پیرنگ نمایشنامه هم توجه نشده است.
این بی‌توجهی به طرح شامل پردازش ناقص پرسوناژها و نشناختن کامل"ژانر" نمایش هم می‌شود. طراحی صحنه،‌ مناسب نیست و حتی بی‌ربط هم است؛ چون"چرایی" آن به طور کامل و واضح مشخص نمی‌شود. میزانسن‌ها و شکل بندی بازیگران(جز صحنه پایانی) و کلیت صحنه‌ها، برای تماشاگر قابل درک نیست و از آن جایی که دیالوگ‌های وصفی، همزمان کلی و عام نیز هستند، گاهی تماشاگر پرسوناژها را به جای هم عوضی می‌گیرد.
دغدغه"گفتار پردازی" نویسنده به حدی است که بعضی جملات موزون هستند، در حالی که هیچ دلیل و الزامی برای آن در متن وجود ندارد. ضمناً نوع واژه‌ها و عبارات نشان می‌دهد که برای نویسنده فقط"دیالوگ‌گویی" اهمیت داشته است: "روی نقطه پرگار زمین"، "ضیافت خونین"، "من همانم که در روضه‌های خود می‌خوانید"، "این جا در انتهای جهان بر سر بیراهه‌ای که به قتلگاهی خونین می‌رسد، جهان بیهوده، ناهماهنگ،‌ بی‌خود و بی‌قرار... "، "مرکبی بر روی نقطه صفر" و...
موسیقی چندان با مضمون نمایش همخوانی ندارد. بین همه عناصر، نور، کاربرد مناسب‌تری پیدا کرده است. از لحاظ بازیگری هم گرچه همه بازیگران سعی خود را به کار می‌گیرند، اما فقط بازی"حامد یزدی" تا حدی بر دل می‌نشیند.
نمایش"تراژدی تردید" به نویسندگی و کارگردانی رضا صابری بر آن است که دو نیمه شخصیت"حُر" را در رابطه ـ همسویی یا تقابل ـ با"امام حسین(ع) " نشان دهد و چون متکی بر گفتار صِرف است و خود موضوع هم اساساً نمایشی نیست، در نهایت موفق نمی‌شود با تماشاگر ارتباط برقرار کند و تا حدی هم خسته کننده و غیر قابل فهم به نظر می‌رسد. این نمایش در هر دو حوزه متن و اجرا دارای نقص‌های چشمگیر است.